درست یادم نمیاد تاریخش رو. فریده خانم زنگ زد، گفت بیاین یه دورهمی داریم با نغمه اینا. حتی درست یادم نمیاد چی براشون گرفتم. وقتی رسیدم، دیدم ته اتاق آفرین خانم نشسته رو صندلی. فریده خانم حتی برای ما تدارک شام رو هم دیده بود. آقای دکتر میومد سر میزد و میرفت. فکر کنم همونجا بود براش اذان گوشیش رو تنظیم کردم. سر میز شام اومد بین ما ۷تا خانوم و کلی خاطره تعریف کرد. موقع خونه رفتن، محکم بغلش کردم. حتی نمیدونستم آخرین باریه که میبینمش.!!! که زندگی دو سه نخ
اشتراک گذاری در تلگرام
اگر زمان به عقب برگردد. از هشتسالگی به کلاس زبان انگلیسی میروم اجازه نمیدهم رنگ کفشهایم را بزرگترها انتخاب کنند پفک و چیپس نمیخورم و دوباره عاشق تو میشوم. در اردوهای مدرسه بیشتر میخندم زنگ ورزش را جدی میگیرم بیخیال مدیر و ناظم، ابروهایم را تمیز میکنم و دوباره عاشق تو میشوم. بیشتر پیادهروی میکنم یوگا تمرین میکنم از حافظ و سعدی و مولانا بیشتر میخوانم و دوباره عاشق تو میشوم. گران و مرغوب اما اندک خرید میکنم از کافه رفتن کم میکنم و
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت